یادداشت های بانو ویرا



آسمون دنیامون
بی ستاره مونده
ماجرای عشقیمون
نمیه کاره مونده
رفتی و هنوز اینو باورم نمیشه این سکوت سنگین باورم نمیشه
دارم به این فکر میکنم تو فکر تو چی میگذره که خسته شدی


پ.ن:

سلام دوستای خوبم

عیدتون با کلی تاخیر مبارک:)))

عاشق نشدم و ماجرایی هم در کار نیست:|


من وقتی این سوالِ با حالت تعجب یه دانشجوی کارشناسی ارشد رو شنیدم تا صبح خوابم نبرد:|
درحدی بهش فکر کردم که با خودم عهد بستم اگه یه روزی بچه دار شدم و تا این حد حاضر نباشه به چیزای به این واضحی فکر کنه میزارمش بهزیستی به جان باباش قسم
شما نظرتون چیه؟
آقای دچار شما جواب بده یه مدت کفشدوزک توی وبلاگتون میچرخید.
راه میرفت؟قدم میزد؟میخزید؟ پروازم میکرد آیا؟
پ.ن:
یه سوال دیگه ش:
رفته بودیم کوه کلی گیاه و علف زرد بود گفتم وای بهار که اینا سبز میشن چقدر اینجا قشنگ میشه
میگه: مگه اینا سبز هم میشن؟؟


ورودی های ما دوکلاس بودیم (ایرانی و بین الملل)

این ترم گفتن وزارت علوم گیر داده که باید یه کلاس باشید

دوتا درس متفاوت داشتیم که بعد اینکه کلاسمون تلفیق شد این درس واسه ما تکراری میشد

و از اونجایی که ما حاضر نبودیم همچین چیزی رو قبول کنیم در یک حرکت هماهنگ 5نفرمون کلاس نرفتیم و درس رو حذف میکنیم

چرا ما باید خودمونو فدای دانشجوهای بین الملل کنیم؟شاید به خاطر اینکه اونا پول میدن!!!؟؟؟

درس که حذف بشه منم فردا شب میرم خونه تا 19 آبان:)))

فقط جرات ندارم به استاد راهنمام بگممم

میرم اونجا بهشون پیام میدم:|


روز جمعه بدجوری حالم بد بود توی بارون رفتم پیاده روی

از ساعت 12 تا 5 عصر یه جاهایی رفتم که شاید هیچکسی از مردم اینجا باورش نشه بشه پیاده رفت

برگشتنی دوتا رنگین کمان (روی هم ) بینظیر تشکیل شده بود 

توی شلوغ ترین خیابان مشغول دیدن این صحنه زیبا بودم که یه افتاد دنبالم

هرچی مسیرمو عوض کردم فایده نداشت

بار آخر بهش گفتم بیای دنبال من میزنمتااااا

باور نکرد، منم بی اعصاب!!!یه آپ دولیو چاگی خوشگل زدم تو پاش در حدی که پای خودمم درد گرفت

معلوم بود خیلی دردش اومد گفت خر چرا میزنی.

ولی دیگه دنبالم نیومد ها ها ها گفتم بیاد میزنم از زندگی ساقطش میکنم

یه ببو گلابی هم روبرو میومد و از این هیکلیا بود اصلا به روی خودش نیورد:|

بعضیا از مردونگی فقط هیکلشو دارن.!!!




یه کرمی افتاده تو وجودم.(شکلک خبیثانه)

توی آزمایشگاه هستم و سرور دانشگاه هم اینجا قرار داره

بعد بعضی از بچه ها و اساتید از راه دور با سرور کاراشون انجام میدن

بیشتر وقتا حواسم هست ببینم کی استفاده میکنه و اگه یکی از اساتیدم باشه ریست کنم بگم برق قطع شد

(از بس غیرعادلانه نمره داد:پ )

ولی احتمال میدم دانشگاه باشه و منصرف میشم


سلام به روی ماه دوستای بلاگی عزیزم

ما رو نمیبینید خوبید؟خوشید؟

مرسی از همه منم خوبم

حسادت من از اینجا شروع میشه:

یه دختری توی این طبقه بلوک مون هست گیر داده من بهش حسادت می کنم

قضیش اینه یه شب کتریشون رو گاز بود و جوش اومده بود شعلش هم کم بود بهش گفتم ببخشید میشه بردارید

گفت نه ما باید آب چایی مون زیاد بجوشه گفتم خب حداقل شعلشو زیاد کن

بعد خودم اومدم شعله رو زیاد کنم خاموش شد اونجا که کلی بهم حرف زد که بیشعور و فلان و فلان هیچی نگفتم

بعد یه روز فقط منو اون تو سرویس بهداشتی بودیم بلند گفت بترکه چشم حسود:| بازم سکوت

چند وقت قبل من دستم سوخته بود این دختر اینقد پیگیر بود و روش درمان میداد که من تعجب کردم گفتم این چشه.

امشبم توی راهرو  از کنار هم رد شدیم بلند گفت حسود:|

اصلا قلبم وایساد،شوکه شدم،رفتم آشپزخونه پیش دوستم کامل هنگ بودم:!!!!!!

دوستم گفت خب ازش میپرسیدی ببینی با کیه

برگشت آشپزخونه گفتم ببخشید چیزی گفتی نشنیدم گفت نه من حرفی نزدم گوشات مشکل داره حتما برو دکتر!!!!

نه هم رشته ای منه،نه هم دانشکده ای، نه همچین پلنگیه و نه اصلا من میشناسمش

موندم من به چی این حسودیم میشه!!!

کسی هست منو کمک کنه؟؟؟

این تابستون خوابگاه بگیره من اتاقمو عوض میکنم:((((


سلام

من برگشتمsmiley

آقا من گاوم زاییده توی پایان نامه (اونم چند قلو)

الان که با شما صحبت می کنم

انگار تازه میخوام شروع کنم :)

خوبه نه؟!

ولی در کنارش کارای دیگه میکنم که نتیجه هم میگیرم

مثلا پارسال تابستون یه کتاب تخصصی واسه آزمون های استخدامی نوشتم که بالاخره چاپ شد:)

چندتای کتاب ویرایش کردم

و جدیدا هم رفتم تو کار گل و گیاه :)

ولی همه اینا به دور از چشم استادمه بفهمه اخراجم میکنه laugh

عنوان و نیگاه :))

نمونه کار:

 


چقدر خوشحالم نه بهش رای دادم و نه به قول خودشون با رائم نظامشون رو تایید کردم

بنظرم همه کسانی که توی انتخابات قبل شرکت کردن و انتخاب اشتباهی داشتن مسولن در مقابل:

کسانی که نمیتونن گوشت بخرن

کسانی که نمیتونن میوه بخرن

کسانی که نمیتونن بنزین بخرن

و کسانی که

#علی_برکت_الله

پ.ن:

وقتی شعور و قدرت تشخیص انتخاب درست رو نداریم حداقل اشتباه هم انتخاب نکنیم


وطنم،

پاره تنم،

ای خاک عالم بر سرم :|

با ریتم بخونید لطفا :)

یوزملنگ که کار نمیکنه

پارسی جو که فقط یه سری نتایج چرت میاره

دقیقا هدفتون از این مرورگرای داخلی چی بوده مهندسین عزیز (شاید خودمم جزشون باشم)

# هم اکنون صدای من رو از کره شمالی میشنوید

 پ.ن:

یکی به من بگه الکتریسته لباس،مو، پتو چجوری برطرف میشه؟

 


دوستان کسی میدونه راحت ترین،آسون ترین و کم هزینه ترین راه مهاجرت از ایران چیه؟

هرچی دارم فکر میکنم به آینده ای که هیچ معلوم نیست به کجا میرسه

هرچی میخوام خودمو قانع کنم به مملکتم خدمت کنم:)

هرچی میخوام مثبت بیاندیشم

هیچ _روزنه_ امیدی_ نیست

فقط باید رفت.


1: سیستم من کنار سرور ازمایشگاه هستش، امروز جدی ترین و مغرورترین پسر گروهمون باهاش کار داشت یه دفعه اومد گفت کجا بریزمش؟

 یه نگاه بهش انداختم و خودمو کنترل کردم و چند دقیقه بعدش رفتم بیرون کلی خندیدم

برگشتم نگاش کردم خندم گرفت گفت چیه؟گفتم هیچی سوتی بدی دادی!!!

گیر داد که چی گفتم؟گفتم نمیتونم بگم :))گفت بی مزه

2: امروز بحث کلاسمون راجع به یه سیستمی بود که نویسندش آقایی به اسم LeCun بود

مدرس برگشت گفت این آقای (لی ک.و.ن) توی توئیتر خیلی باحاله، حیف فقط اسمش یکم زشته

هممون رفتیم زیر میز :))

پ.ن:

سوتی خودم:

یه روز صبحانه گرفته بودم و شیر هم جزشون بود

با یکی از پسرا تنها بودیم گفتم شیر میخوری؟

گفت کدوم شیر؟ :|

فقط نگاش کردم،گفت ببخشید ولی سوتی خورت باز بود

 



همه داستان فرهاد کوه کن را شنیده ایم ولی چه کسی داستان فرهاد کولبر را میداند
چند روزیست در میان برف، بدون تیشه با آرزوهای بلند، سر بر بالشی سرد و منجمد، خدایا او فقط ۱۴ سال دارد
خدا میداند سینه این سرزمین ثروتمند پر از فرهادهای فقیر و کوچکی ست با سینه های مالامال از امید و ارزو که سهم شان از رویاهایشان فقط حسرت بوده
چه کسی میگوید آنان قربانیان نانند
آنها قربانیان ابرهای سیاهی هستند که سالهاست خورشید عدالت را از سرزمینشان ربوده

پ.ن:

 زاده همون روستایی هست که کوچر بیرکار توش بدنیا اومده

 


یکی از هم اتاقیام یه دختریه که:

همیشه خدا خسته س.همیشه خدا سرش درد میکنه.همیشه خدا یا سردشه یا گرمشه.همیشه خدا دلش گرفته یا شور میزنه.همیشه خداشب با گریه میخوابه و صبح با گریه بیدار میشه 

یه بار قبلا باهاش حرف زدم هر مشاوره ای از دستم بر اومد بهش دادم و بهش گفتم من دیگه بلد نیستم برو مشاوره دانشگاه.

دیگه از دستش خسته شدم جوری که چندباری تذکر دادم که کم غر بزن و اعصاب بقیه رو خورد نکن.

همیشه سعی میکنم برنامم رو جوری تنظیم کنم تا کمترین برخورد رو باهاش داشته باشم

یه ترم زبان رو زودتر از من شروع کرده واسه همین ازش پرسیدم که واسه ثبت نام کجا باید برم؟

آدرس دادنش:

طبقه اول رو گفت: طبقه دوم

مرکز آموزش های مجازی رو گفت: مرکز کارآفرینی

بعد از کلی آدرس پرسیدن بالاخره ثبت نام کردم گفتن واسه شروع خودمون بهت زنگ میزنیم

چند روزی شد زنگ نزدن دختره گفت من شمارشو دارم بیا زنگ بزن

شماره ای که داد صندوق رفاه بود نه زبان

بعد گفت خب دوست منم ثبت نام کرده هر موقع شروع بشه بهت میگم

نه این گفت نه خبر از مرکز زبان

خلاصه بعد از گذشت 5 جلسه رفتم پیگیری کردم که بله دوره رو اشتباه ثبت کردن

درسته کلاس اضافه گذاشتن واسم ولی من اینجور مواقع نمیتونم انتقام نگیرم

دو روزه دختره میخواست یه نرم افزار نصب کنم واسش گفتم تخصصی بلد نیستم

واسه شب یلدا هم گفت برامون سوپ شیر درست کن ولی من با یه دوست دیگم برنامه گذاشتم

موارد مشابه زیاد دارم که باید انتقام بگیرم تا آروم بشم و گرنه فکر میکنم خ.ر فرض شدم


این اصل اساسی را شروع کنید که شما نیازی به تایید کسی ندارید. درست است؟

بله، اگر کسی شما را دوست ندارد، زندگی شما نابود نمی شود. شما می‌توانید شادمانه قدم بزنید،

کتاب بخوانید، رمان بنویسید، ورزش کنید، روی چمن‌ها دراز بکشید، غروب را تماشا کنید، می‌توانید با شخص خودتان شاد باشید.
زمانی که به این درک برسید، از نگرانی اینکه دیگران در مورد شما چه فکر می کنند رها می‌شوید.

زمانی که احساس‌های بد به سراغتان می‌آیند (خارج از کنترل ما)، درک کنید که این‌ها بوی خواستن تایید دیگران را می‌دهند

و به یاد بیاورید که شما نیازی به تایید دیگران ندارید. بدون آن هم انسان خوبی هستید.

در شوق تایید دیگران، زندگی ما رنج آور می‌شود و ما نیازی به این رنج نداریم.

#کتاب_کوچک_رضایت

#لئو بابوتا

  


من این ادعا را ندارم که ما در بهترین جهان های ممکن» زندگی می‌کنیم.

اما جهان می‌توانست جای بسیار بدتری از اینی که هست باشد - و در طول تاریخ بشر در دوره های طولانی چنین بوده است.

اگر ما می‌توانستیم آزادانه مقطعی را در تاریخ انتخاب کنیم که در آن مقطع زندگی کنیم، احتمالا بهترین گزینه‌مان همین مقطع فعلی می‌بود.

ترس ما مشکلی است که از تجمل ما برخاسته است؛ ما چنان زندگی های امنی داریم که به ما فرصت می‌دهد دل نگران بیشمار خطرهایی باشیم که عملا هیچ بختی برای آسیب زدن به زندگی ما ندارند. عصر ما هم طبیعتا مشکلاتی جدی دارد که باید با آنها دست و پنجه نرم کند:

فقر،گرسنگی، تغییرات آب و هوایی، کشمکش های ی و دینی و غیره.

اما آنچه ما بدان نیاز داریم ایمان به توانایی بشر برای کوشیدن و حل گام به گام این مسائل است.

ما نیاز داریم از اشتباهاتمان درس بگیریم و جهانی بهتر بیافرینیم - خلاصه ما نیازمند یک خوشبینی انسانی هستیم.

لارس_اسوندسن


دیشب آخرین نفر بودم که کارم توی آزمایشگاه تموم شد

تا اینجاش یادمه که لامپ ها رو خاموش کردم ولی قفل کردن در!!؟؟

اصلا یادم نیست.

ساعت 12 نگهبان رفته چک کرده ظاهرا در باز بوده

و از قضا من یه کیف اینجا گذاشتم که فقط واسه کلاس زبان ازش استفاده میکنم

چون همیشه کوله لپ تاپ همراهمه نمیتونم دوتاشو باهم ببرم خوابگاه و بیارم

آقای نگهبان  اومده کیف رو دیده و ظاهرا کل دانشکده رو گشتن دنبال صاحب کیف:|

و چون سرور هم روشن بوده و اینا نمیدونستن همیشه روشنه کلی ترسیدن

بعد یکی از بچه های برق طبقه پایین به دوستم پیام داده که کجایین چرا در رو قفل نکردین؟

دوستمم واسه من پیام فرستاده منم خواب بودم:))

مطمئنم اون آقاهه گزارش داده و حالا هی منتظرم بیان بگن چرا کیفتو اینجا گذاشتی؟چرا در رو قفل نکردی؟:)


قبل از شروع دوباره پایان نامه و آخرین تلاش ها برای ارائه مقاله باید کوه می رفتم

نصفشو تنها رفتم بعدش منتظر موندم تا دوستم اومد باهم ادامه دادیم

فوق العاده زیبا و تمیز، بهترین چیزا رو هر هفته توی این کوه دیدم

آرامش، مهربانی، صمیمیت، دوستی، رفاقت، هوا و محیط تمیز(کاش همه ایران مثل اینجا  مردمش با طبیعت دوست و مهربان باشند)

 

و

عکس و 

عکس و 

عکس

و

عکس و

عکس و

عکس

و

عکس و

عکس

اینم

یونی خوشگلم

 


یکی از همکلاسیام داره دفاع میکنه و من دارم هی خودخوری میکنم

باید واسه استادت دلبری کنی تا همینجوری گواهی مقاله واست صادر کنه

تا فقط تایپیست یه مقاله باشی و بتونی جزء نویسندهاش باشی

تا وقت بذاره زبان انگلیسی برات تدریس کنه و کدنویسی یادت بده

تا وقتی میاد آزمایشگاه و من هستم برات پچ پچ عاشقانه سر بده

تا دنبالت راه بیفته بره کتابخونه بگه این دانشجوی منه در خدمتش باشید

تازه مطمئنم با معدل 15 هم میفرستش آلمان

اسمشو گذاشتیم سوگلی

حالا استاد من، دیروز خیلی ریلکس گفت دیگه زودتر تمومش کن :)

فقط گفتم چشم استاد :) با ابهته هرکسی جای من بود همینو میگفت

ولی من همچنان در آزمایشگاه خالی از سکنه در حال اجرا کردن کدم هستم

تازه پاهامم گذاشتم رو میز سرور و گاهی اوقاتم اینجوری خوابم میبره

همین استاد معرفی شده بهم گفته تشک و پتوتو بیار همینجا بخواب :))

آخیش راحت شدم.

امروز به یکی از دوستام گفتم فقط منتظرم با این دختره حرفم بشه تا از خجالتش در بیام

حالا بعضیا نیان بگن گناهشو نشور و غیبت نکن و حسود نباش که چیزای بدترم شنیدم و فقط من نیستم که این چیزا رو میدونم

حتی کارشناسیا و ترم پایینیا هم از این دختر و استاد ش چیزایی میکن

این استاد بزرگوار راهنمای دوم دوستمه، دریغ از یه ساعت وقت و راهنمایی فقط بهش میگه بلد نیستم یاد گرفتی بیا به منم یاد بده

منم دارم دوستمو تشویق میکنم بدون مقاله دفاع کنه فقط به خاطر اینکه اسم این توی مقالش نباشه :))

 


تا حالا واستون پیش اومده با یه نفر بیشتر از اینکه تفاهم داشته باشید اختلاف داشته باشید ولی بازم همو دوست داشته باشید و به هم کمک کنید

روایت من و دوستمه

از لحاظ مذهبی، فرهنگ، مسافت، نظر و عقیده، سنی (متولد 75) خیلی باهم تفاوت داریم

ولی توی این دو /سه سال اینقدر باهم خاطره داشتیم که انگار سال هاست همو میشناسیم و باهم دوستیم

با اینکه دانشجوی بین المللی و بورسیه هست امروز با زبان فارسی دفاع کرد

نزدیکش نسشته بودم هرجا گیر میفتاد زودی فارسیشو بهش میگفتم:))

همه از دفاعش راضی بودن، 

بیشتر این دو سه سال رو باهم بودیم، شب تا صبح، صبح تا شب، باهم گریه کردیم، باهم خندیدیم،باهم مسخره بازی در اوردیم

باهم غیبت کردیم:)

فارغ از همه اختلاف نظرهایی که داشتیم ولی روزای خوبی باهم گذروندیم

من بیشتر اسلایدهاشو درست کرده بودم در پایان از خودم تشکر کردم:))

 

امیدوارم هرجا هست موفق باشه و سلامت

 


بالاخره سوگلی دفاع کرد اونم چه دفاعی.

داوراش یکی از بهترین اساتیدمون بود که خیلی سطح علمیش بالاست و منم خیلی خیلی قبولش دارم

داورم منم به احتمال 95 درصد ایشون باشه :)

قشنگ سوگلی رو خورد کرد بهش گفت هیچ ایده جدیدی نداشتی، ارائه ت فوق العاده ضعیف بود

یه سری دلایل هم گفت که منظورش این بود که خودت انجام ندادی که نتونستی ما رو قانع کنی

و داکیومنتت هم از یه گزارش کلاسی ضعیف تره

فقط میخورد و میخندید و قیافشم خیلی تابلو بود

اون یکی داور هم باهاش لج بود و قشنگ تر خوردش کرد(البته ایرادهایی که گرفتند همش درست و بجا بود و خداییش هیچکدومشون از روی غرض یا کینه داوری نکردند)

یه تیکه خوبم بهش پروند (بهش گفت با اینکه میدونم استاد فلانی.(استاد راهنماش) همه وقتشو واسه تو گذاشته بود

 قبلش دانشجوی خودش( دوست من )دفاع داشت حسابی انرژی گرفته بود با یه حالت شیطنتی بهم گفت دفاع بعدی من داورم بیا ببین چیکار میکنم :)))

دفاع دوستم استادش گفت دو سه باری باعث گریه ش شدم ولی همین موجب پیشرفتش شده منم با پررویی برگشتم گفتم استاد من شاهدم بیشتر از دوبار بود:)) آخر جلسه گفت حیف باهام درس نداری وگرنه بهت صفر میدادم گفتم استاد داورم شو تلافی کن:))

تعریف و تمجیدهای استاد سوگلی:

خوش اخلاق،

حضور مداوم در دانشگاه

اولین نفر از گروه 96 که دفاع کرده :))

حالا چند وقت پیش من با اون داور اولی حرف میزدم بحث بهترین نفر گروه ما شد گفت تو بهترین هستی

گفتم سوگلی داره دفاع میکنه گفتش که دفاع کردن با بهترین بودن فرق داره 

با یه درجه خیلی خوب دفاع کرد مبارکش باشه :)

 


استادم رفته کنفرانس قم:))براش پیام دادم مراقب خودت باش در واقع منظورم این بود برگشتی باید قرنطینه بشی

کی مقاله داده بود؟؟پسری که قبلنا دوستش داشتم

بدبخت بعد از 8 ترم یه مقاله داد اونم توی بد مکان و بد زمانی بود امیدوارم واسشون اتفاقی نیفته

منم به امید اینکه استادم باید قرنطینه بشه یا شاید خودم پیشش نرم امروز با دوستام رفتیم کوه

یه نم نم بارونی میومد جاتون خالی :)


سلام

سال نو مبارک

سبک زندگی من که تا اینجا خیلی تغییر کرده بعدشو نمیدونم

شبا تا صبح بیدارم، کتاب میخونم ، فیلم میبینم، زبان میخونم، پایان نامه رو کلا تعطیل کردم

در واقع اگه بخوام هم نمیتونم به چند دلیل نت شهرمون افتضاحه، سرور دانشگاه قطعه و لپ تاپ خودمم که اصلا نمیتونم با این سرعت اینترنت به Google Colab وصل شم پس همون بیخیالی بهترین گزینه س تا آخر فروردین ببینم چی میشه

امیدورام بتونم برگردم شهر دانشجویی تا حداقل  یه خونه بگیرم

یه سوال از جناب شباهنگ:

نتونستم وبتون بپرسم، یعنی نوشتم ولی ارسال نشد :|

من یه کتاب واسه یه انتشاراتی نوشتم ولی چجوری میتونم بفهمم چندتا ازش فروختن؟

حدود 500 تا توی چاپ اول زدن ولی الان یه حرفایی زدن که احساس میکنم داره دورم میزنه:|

هر کدوم از دوستان هم میدونستن ممنون میشم جواب بدن


دوستانی که قصد یادگیری زبان رو دارن یه سایت خیلی خوب بهتون معرفی میکنم

هم سطح بندی داره هم خیلی دقیق لهجه بریتیش آموزش میدن

از زمانی که توی خونه هستیم درست استفاده کنیم

منکه خیلی ازش راضیم با اینکه سطح b1 بودم اما از بیس شروع کردم الانم A2 هستم

امیدوارم براتون مفید باشه

perfectlyspoken


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها