یکی از هم اتاقیام یه دختریه که:

همیشه خدا خسته س.همیشه خدا سرش درد میکنه.همیشه خدا یا سردشه یا گرمشه.همیشه خدا دلش گرفته یا شور میزنه.همیشه خداشب با گریه میخوابه و صبح با گریه بیدار میشه 

یه بار قبلا باهاش حرف زدم هر مشاوره ای از دستم بر اومد بهش دادم و بهش گفتم من دیگه بلد نیستم برو مشاوره دانشگاه.

دیگه از دستش خسته شدم جوری که چندباری تذکر دادم که کم غر بزن و اعصاب بقیه رو خورد نکن.

همیشه سعی میکنم برنامم رو جوری تنظیم کنم تا کمترین برخورد رو باهاش داشته باشم

یه ترم زبان رو زودتر از من شروع کرده واسه همین ازش پرسیدم که واسه ثبت نام کجا باید برم؟

آدرس دادنش:

طبقه اول رو گفت: طبقه دوم

مرکز آموزش های مجازی رو گفت: مرکز کارآفرینی

بعد از کلی آدرس پرسیدن بالاخره ثبت نام کردم گفتن واسه شروع خودمون بهت زنگ میزنیم

چند روزی شد زنگ نزدن دختره گفت من شمارشو دارم بیا زنگ بزن

شماره ای که داد صندوق رفاه بود نه زبان

بعد گفت خب دوست منم ثبت نام کرده هر موقع شروع بشه بهت میگم

نه این گفت نه خبر از مرکز زبان

خلاصه بعد از گذشت 5 جلسه رفتم پیگیری کردم که بله دوره رو اشتباه ثبت کردن

درسته کلاس اضافه گذاشتن واسم ولی من اینجور مواقع نمیتونم انتقام نگیرم

دو روزه دختره میخواست یه نرم افزار نصب کنم واسش گفتم تخصصی بلد نیستم

واسه شب یلدا هم گفت برامون سوپ شیر درست کن ولی من با یه دوست دیگم برنامه گذاشتم

موارد مشابه زیاد دارم که باید انتقام بگیرم تا آروم بشم و گرنه فکر میکنم خ.ر فرض شدم


مشخصات

آخرین جستجو ها