روز جمعه بدجوری حالم بد بود توی بارون رفتم پیاده روی

از ساعت 12 تا 5 عصر یه جاهایی رفتم که شاید هیچکسی از مردم اینجا باورش نشه بشه پیاده رفت

برگشتنی دوتا رنگین کمان (روی هم ) بینظیر تشکیل شده بود 

توی شلوغ ترین خیابان مشغول دیدن این صحنه زیبا بودم که یه افتاد دنبالم

هرچی مسیرمو عوض کردم فایده نداشت

بار آخر بهش گفتم بیای دنبال من میزنمتااااا

باور نکرد، منم بی اعصاب!!!یه آپ دولیو چاگی خوشگل زدم تو پاش در حدی که پای خودمم درد گرفت

معلوم بود خیلی دردش اومد گفت خر چرا میزنی.

ولی دیگه دنبالم نیومد ها ها ها گفتم بیاد میزنم از زندگی ساقطش میکنم

یه ببو گلابی هم روبرو میومد و از این هیکلیا بود اصلا به روی خودش نیورد:|

بعضیا از مردونگی فقط هیکلشو دارن.!!!




مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها